فال عشق

فال عشق

اسفند 90 - ma hame
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند ـ عزّوجلّ ـ می فرماید : «ای محمّد! اگر آفریدگان به ساخته های شگفت من می نگریستند، جزمرا نمی پرستیدند و اگر شیرینی یاد مرا در دل هایشان می چشیدند، ملازم درگاه من می شدند و اگر به ظرائف نیکی های من می نگریستند، به چیزی جز من نمی پرداختند» . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :5
بازدید دیروز :2
کل بازدید :18993
تعداد کل یاداشته ها : 9
103/9/2
3:42 ع

آمد از ره فصل زیبای بهار       ...               نوبهاران ، خنده زد بر سبزه زار

پیک نوروزی رسید از آسمان       ...           از سفر آمد پرستو نغمه خوان

باز شد چشم بنفشه بر بهار           ...          زرد و نیلی در کنار چشمه سار

بخت اگر خواب است ، بیدارش کنید         ...       عاشقانه باز دیدارش کنید

 

آمده نوروز در ایران زمین      ...             خاک ما شد رشک فردوس برین

بوی نارنج و ترنج و عطر بید       ...              می توان از تربت حافظ شنید

باز شد چشم بهاران بر خزر         ...        شد صدف ها ، خانه ی در و گهر

دشت ارژن ، باز هم بیدار شد        ...            از شقایق دامنش ، گلنار شد

 

قاصدک آمد که مهمان آمده        ...              بوی نرگس های ایران آمده

خاک من ، ای قبله گاه عاشقان         ...         نوبهارانت همیشه جاودان

رودهایت ، پرخروش و بی قرار        ...       کوه هایت ، سربلند و استوار

بند بند ما همه از خاک توست          ...    تار و پود ما ز خاک پاک توست

 

آمده نوروز در ایران زمین        ...          خاک ما شد رشک فردوس برین

بوی نارنج و ترنج و عطر بید       ...            می توان از تربت حافظ شنید

خون پاک عاشقی در جان ماست  ...   ریشه ی این عشق در ایران ماست

هموطن نوروز تو ، پیروز باد      ...      ای وطن هر روز تو ، نوروز باد

 

هموطن آمد دوباره نوبهار           ...        شد سراسر خاک ایران ، لاله زار

شد فلک از باد نوروزی جوان       ...          باز کرده چتری از گل ، ارغوان

آسمان ، برداشت زیر ابروی عشق  ...       پر شده دنیا ز عطر و بوی عشق

بخت اگر خواب است ، بیدارش کنید   ...              عاشقانه باز دیدارش کنید

 

نوبهاران خنده زد بر کوهسار       ..          پونه زاران شد کنار چشمه سار

قطره ی شبنم به برگ گل چکید       ...         شانه زد باد بهاران ، زلف بید

دامن ایران ، زگل سرشار شد          ...         ای عزیزان ، موقع دیدار شد

بعد از این ، هر روز بهتر روز ما       ...           جاودانه تا ابد ، نوروز ما

 

آمده نوروز در ایران زمین          ...             خاک ما شد رشک فردوس برین

بوی نارنج و ترنج و عطر بید         ...               می توان از تربت حافظ شنید

خون پاک عاشقی در جان ماست       ...    ریشه ی این عشق در ایران ماست

هموطن نوروز تو ، پیروز باد       ...           ای وطن هر روز تو ، نوروز باد



  
  

از چی‌ بگم؟؟؟

میگی‌ بازم کنار همدیگه واژه بچین؟
راجع به چی‌؟ باشه بشین
چشماتو باز کن یه لحظه مال من باش
یه لحظه بیا توی حس و حال من باش
پس میکروفن رو به دست من تو بده بگم
از این زمونه و از دلی‌ که تکه تکست
هر آهنگ منم مساوی ذکر یک درد
جز این هم ندارم یه فکر بهتر
از جومنگی بگم که شده سمبل رشادت؟
ایران براش شده مثل صندوق تجارت؟
پس هنرمند وطن الان کجاست نیست؟
اون تو زیرزمین می‌خونه چونکه مجاز نیست
از چی‌ بگم برات؟ انتظار داری چه چیزی از جیب من درآد؟
به جز کاغذ سفید پاره، خوب آره رفیق
حرف توشه ولی‌ با خودکار سفید
تو هم مثل منی‌ تو هم کم درد نداری
درد اصلیت اینه که تو همدرد نداری
من کسی‌ نیستم با این زخم‌ها دردم بگیره
ولی‌ این اشک‌ها رو کی‌ می‌خواد گردن بگیره؟

از چی‌ بگم خدا از این بنده‌های خسته؟
از این همه درد تموم دنده هام شکسته
خنده هامو نبین این خنده هام یه چسبه
رو لبم این منم با یه ردّ پای خسته
از چی‌ بگم؟ بگو از یه روح زخمی
که باید یک‌تنه بره تو قلب کوه سختی؟
از روز‌هایی‌ که خط خوردن توی تقویم
خبر میدن از یه اجتماع رو به تخریب
از چی‌ بگم؟ از بچه‌های پائین شهر؟
که غذا واسه خوردن دارن ماهی‌ یه شب
اونکه تنها دلیل خوابش به عشق فرداست
تنها پاتوق عشق و حالش بهشت زهراست
یا که بگم از اون رفقای کاخ نشین
که هستن تو واردات کالای ساخت چین
تو به من اینو بگو من از چی‌ بگم خوب؟
ما گفتیم و تموم درد‌ها ریشه کن شد؟
از چی‌ بگم برات؟ شاید قصه دوست داری
مثل قصّه? اون همکلاسیان روستایی
اگه قصّه تلخه گناه واقعیت
داستان نرگس و گل‌های باغ میهن
که نشستن با صد چرا و افسوس کاشکی‌
یه بخاری جای چراغ نفت سوز داشتیم
چراغ افتاد توی کلاس و گور گرفت
آتشی که پوست بچه‌ها رو مثل گرگ گرفت
یه طفل معصوم با داد و فریاد گفت زود
بدوین سمت در ولی‌ در هم قفل بود
چشمام خشک شد یه کم بهم اشک بده ایزد
این بچه‌ها با کدوم دست مشق بنویسن؟
کودکی مرد در راه کلاسیکه
سوخت و منتظر یه جراح پلاستیکه
یاس نمیخواد ته قصّه رو هرگز ببنده
چون باز دلش می‌خواد که نرگس بخنده
از چی‌ بگم که صبح نشده غروب زد
تو قلب بچه‌های مدرسه? درودزن
غصه نخور صدام رو بشنو از زیر خونت
من صدات رو به گوش همه میرسونم
از چی‌ بگم دلی‌ که فقط اسمش دله؟
یا عمری که نصفش اشکه نصفش گله؟
یا از روح توی زندون که جسمش وله
آدم مجبوره که با شرایط وقفش بده
از چی‌ بگم بگو از یه روح زخمی
که باید یک‌تنه بره تو قلب کوه سختی
ولی‌ قسم به خدا قسم به روح تختی
که من بدون ترس میرم به سو‌ی تقدیر
خیلی‌ خشنه زندگی‌ ولی‌ حوصله کردم
تو فشن زندگی‌ من یه مدل دردم
ولی‌ دفتر گذشته‌ها رو ذرّه ذرّه کردم
اومدم جلو که پی‌ دردسر بگردم
از چی‌ بگم ؟؟؟


90/12/21::: 8:38 ع
نظر()
  
  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ سلام دوستان ... کیا هستن کیا نیستن ... چه خبرا ...


+ salam doosetan :)))) ahval


+ سلااااام ...


+ گل نازداروم مه شوگارم... بیو بیو که دلم سیت تنگه... ندونم تاکی دلت چی سنگه... بهار اوید وا گل گندم... موتهنا وا درد تو مندم... ولم کردی وا دل پر دردم... دلوم خینه دی ز حرفا مردم... گودی بی که وا بهار ایام... سی چه په نیاهی... حالا دیه باور ایکنم که تو بی وفایی... زویرت رهدوم مکن وام چی نو گل نازدارم... بیو که بی تو دیه مه رهده زه ای شو گارم...


+ سلام دوستان گل ...
+ سلامی به گرمی نان و تنور...سلامی به یاران سنگ صبور........ سلامی به دستان بی معرفت ... به نزدیک یادان پیوسته دور....... سلامی به مردان ایران زمین ... دلیران،شجاعان،زنان غیور....... سلامی به عشق وبه عاشق سلام ... سلامی به راه بندان عقل وشعور...... سلامی به گرد تمام جهان ... به دوستان سلام وبه دشمن به زور.......


+ کجایی که ببینی دلا خونن ... همه درگیر یه لقمه نونن ... حتی جوونای ایران ... دیگه هیچی از عشق نمیدونن ... یه روز میاد که به جز یه نقشه ... چیزی از ایران باقی نمونه... کسایی که رفتنو جون دادن ... به خدا واسه ی بهشت نبوده ... کوروش بیدار شو وقتی خوابی ... شدیم طفلی که مادر نداره ... هرکی میاد به اسم یه مادر ... یه چیزی ازمون برمیداره ... یه روز میاد که یه ایرانی ... دیگه هیچی از خودش نداره...


+ دارم سوالی ای خدا ای آشنا با فکر ما... وی قادر قدرت نما... چون می نوشتی این سرنوشت ما خاکیان را... قسمت چه کردی از ملک هستی افلاکیان را... ای داور عرش آفرین صورتگر فرش زمین... وی مالک ملک یقین... باید به بال اندیشه پویم هفت آسمانت را... یک یک ببینم هم ثابت و هم سیارگانت را...
+ نشسته ماه بر گردونه عاج ... به گردون می رود فریاد امواج ... چراغی داشتم، کردند خاموش،... خروشی داشتم، کردند تاراج ...


+ جان میدهم به گوشه زندان سرنوشت ... سر را به تازیانه او خم نمی کنم! ... افسوس بر دوروزه هستی نمی خورم ... زاری براین سراچه ماتم نمی کنم... با تازیانه های گرانبار جانگداز.. پندارد آنکه روحِ مرا رام کرده است جان سختی ام نگر، که فریبم نداده است این بندگی، که زندگیش نام کرده است! بیمی به دل زمرگ ندارم، که زندگی جز زهر غم نریخت شرابی به جام من. گر من به تنگنای ملال آور آسوده یکنفس زده باشم حرام من!